تماشاگاه دل چشم سیاه است که هر زخم نگاهش عیدگاه است ز شرم بی زبانی بر تن من سر هر مو زیان عذر خواه است چرا مستغنی از عالم نباشد غمت را چون دل من دستگاه است ز راهم کی برد هر نقش پایی نگاهم سر به راه شاهراه است اسیر از آسمان باکی ندارم چو نادانی مرا پشت و پناه است اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109171