کار نفس ز جلوه رنگین گذشته است تا دیگر از دلم به چه آیین گذشته است رشکم برای عرض تجمل برد به باغ چاک دلم ز دامن گلچین گذشته است از سرگذشتگی هنر بسمل تو نیست کاری که کرده از سر تحسین گذشته است یا رب مباد راز دلم نقل مجلسی در خاطر آن تبسم شیرین گذشته است تا بیخودم شراب جنون می کشم اسیر کارم ز عقل و هوش و دل و دین گذشته است اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109176