از راز محبت که گلی جز خطرش نیست آن گشته خبردار که از خود خبرش نیست تأثیر هوس در گرو گفت و شنید است عاشق دل پیغام و دماغ خبرش نیست هر شور تغافل نمک زخم نگاهی است حرف است که بر حال اسیران نظرش نیست تا کی بگدازیم در آن بزم ز غیرت گر گل شده پروانه غم بال و پرش نیست مکتوب اسیرت نفس باز پسین است یعنی که بجز قاصد جان نامه برش نیست اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109264