بیگانگی ز شکوه شام و سحر گذشت تا چند می توان ز دل بیخبر گذشت از آه و ناله معذرت آسمان مخواه پرواز ما ز حوصله بال و پر گذشت غیرت روا نداشت که تنها گذارمش عمر عزیز در قدم نامه بر گذشت سر کرد راه کعبه و منزل به یاد رفت مستی که بیخودانه ز اهل نظر گذشت آتش پرست عشقم و اختر شناس داغ کی شعله از قلمرو من بی خطر گذشت پیش از خمار ساغر تکلیف داد و رفت ذکرش به خیر توبه که بی درد سر گذشت کشتی شکسته ای است به بحر گناه اسیر بخشایشی که موجه طوفان ز سر گذشت اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109285