ز آهم خاطر منت گساران تازه می گردد ز اشکم کینه مطلب حصاران تازه می گردد به آتشپاره های داغ دل بیجا نمی نازم به خون غلطم بهار لاله کاران تازه می گردد به رنگ می هماغوش شکستن توبه ای دارم که از داغش دل مطلب خماران تازه می گردد؟ به رویش اشک می ریزم به سویم گرم می بیند دماغ شعله در گلگشت باران تازه می گردد به تیغ سینه صافی سرنوشت کارها دارم بهار شعله ها از خون باران تازه می گردد هلال حسرتم صبحم وصالم عالمی دارم ز مرگ و زیستم غمهای یاران تازه می گردد اسیر بیزبانم فرصت توفیقها دارم ز صیدی گرد این چابک سواران تازه می گردد اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109360