ز استخوان ساخته صنعتگر قدرت درمی که وطن در دلش آن گوهر تابان دارد با وجودی که ندید است کس از درج او را مشتری بیحد و جوینده فراوان دارد هرکه دیدش به هوا تا ننماید او را از شعف در دهنش گیرد و پنهان دارد شبچراغی است که شمع همه کس روشن از اوست با گدا رابطه و قرب به شاهان دارد نیستش منتی از تربیت مهر و سحاب زر خورشید توقع نه ز باران دارد خون و شیر است که جوشیده و او گشته عیان نسبتی لیک نه با این و نه با آن دارد نه عقیق است و نه الماس و نه یاقوت و نه لعل آشنایی نه به سیلانی و مرجان دارد نه زمرد نه زبرجد نه خزف نه لؤلؤ نه ز دریا خبر و نه اثر از کان دارد ضعف پیری اگرش مایده روح کند همچو گل خنده رنگین به جوانان دارد اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109389