دل ما زخمی از مرهم ندارد
اگر شادی ندارد غم ندارد
ز من مجنون گریزد دشت در دشت
چه شد زنجیر پای کم دارد
دلم آن غنچه بی آب و رنگ است
که در زیر نگین شبنم ندارد
مشو آزرده دل از مردن من
که مرگ چون منی ماتم ندارد
اسیرت را فلک بخشیده دردی
که در خاک و گل آدم ندارد
اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/109395