بیدل چه سراید به خیالی که ندارد شوخی چه کند با پر و بالی که ندارد رسواست به خود تهمت بیکاری عاشق کو در دو جهان فکر محالی که ندارد سوداگر درد است تهیدستی حسرت پر محتشمی کرده ز مالی که ندارد دیوانه ندیدیم چو بیعار اسیرت خوشحال نشسته است به حالی که ندارد اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109396