رخی از باده رخشان می توان کرد گلی از شعله خندان می توان کرد اگر از خویش پنهان می توان شد تو را از خلق پنهان می توان کرد ز شور بیخودی در بزم مستان دل ما را نمکدان می توان کرد ز رویت خنده بر گل می توان زد سرش را هم چراغان می توان کرد بهار سینه صافی تربت من گل از خاکم به دامان می توان کرد اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۵۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109444