هرکجا مست حیا آن بت طناز رود جلوه طاوس شود در قدم ناز رود در تپیدن غرض از مرغ دل آزادی نیست می کند سعی از خاطر پرواز رود نرسد تا به سر رشته گره وا نشود از شکفتن دل عاشق به عدم باز رود سرشوقم همه جا در قدم راهنماست می رود گریه من هر قدر آواز رود حرف ناگفتنیی نذر شنیدن دارم قاصدی کو که به آتشکده راز رود دل ما گر ز رهایی شود آزاد اسیر سفر دام و قفس را به یک انداز رود اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109529