داردم شوق تو بیتاب سفر شمع بزمم شده مهتاب سفر بستر راحت من سیماب است در وطن برده مرا خواب سفر شوق خضر ره و من باد صبا بی سر انجامیم اسباب سفر در ره تفرقه دل چو غبار هست جمعیت من باب سفر برده شوق وطنم از ره و من داده ام خانه به سیلاب سفر دارم آرام ز بی آرامی شده بیتابی من تاب سفر سر به نقش قدمی دارد اسیر می کند سجده به محراب سفر اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109578