بس که خود را بسته دام بلا می خواستم محنت آسایش درد از دوا می خواستم یاد آن ذوق شهادت کز هجوم بیخودی زخم تیغ از سایه بال هما می خواستم ما و عشق دوست می گشتیم در صحرای دل سرزمینی بهر طرح کربلا می خواستم تا نمی ماندم زگرد توسنش همچون غبار اینقدر همراهی از باد صبا می خواستم اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109641