تا از دل و دین جدا نگشتیم با درد تو آشنا نگشتیم بتخانه و مسجد و خرابات ما در طلبت کجا نگشتیم آیینه آفتاب بودیم تا ذره خودنما نگشتیم ممنون شراب یا دواییم شرمنده از این هوا نگشتیم جان صبر چکیده است ما را خجلت زده جفا نگشتیم بیهوشی دایم پیاله غافل ز تو بیوفا نگشتیم در چشم کسی نمی توان رفت شادیم که توتیا نگشتیم مانند اسیر در دو عالم از سایه او جدا نگشتیم اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109702