بیا در آتشم افکن بگو ببین و برو گره میفکن از افسوس بر جبین و برو در آتشم به وصال تو نیستم راضی بیا ز دور به حال دلم ببین و برو ز راه کویی اگر چشم خونچکان جوشد به پیش پای سراسیمگی ببین و برو میان چشم و دلم بی تو دعوی خون است در این بهار تماشا گلی بچین و برو اسیر کشته شد اما وصیتی دارد بخوان به خاکش یک عشر آفرین و برو اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109744