به سویم آمدی شیدای خویشم ساختی رفتی بدین روزم نشاندی بیوفا انداختی رفتی چه رنگین گشتم از تاراج شوخی آفرین بادا زدی بستی و کشتی سوختی پرداختی رفتی چه رحم است این چه انصاف است ظالم اختراع است این زدی صیدی به خاک ره فکندی تاختی رفتی مروت اینچنین عاجز نوازی اینچنین باید ز پا افتاده ای دیدی و قد افراختی رفتی اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109759