ز خمار عضو عضوم به شکسته خار ماند نفس از خرابی دل به کف غبار ماند سر زندگی ندارد چه شکفتگی فزاید ز خمار خنده ما به گل مزار ماند نه همین پیاله ما شب جمعه بینوا شد نه به دیده خواب گنجد نه به دل قرار ماند اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات ناتمام : شمارهٔ ۲۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/110041