نو بهار آمد دلم فال شکفتن می زند بوی گل بر آتش افسرده دامن می زند نیست آسان خاطر جمعی پریشان ساختن می گذارد برق تا خود را به خرمن می زند اشک طوفان کوششی از بهر تعمیرم فرست سیل بی پرواست طبل آرمیدن می زند اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات ناتمام : شمارهٔ ۲۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/110048