اختیار ظلم و جهل اندر بشر چونکه گردیدند جفت یکدگر قابل تکلیف ربانی شدند مورد فرمان سلطانی شدند گر نباشد اختیار آید خطا امر و نهی و وعده و زجر و عطا کی کسی می گوید آتش را بسوز یا به خورشیدی که عالم بر فروز هم ظلوم آنست کز ره بر کنار باشد و باشد رجوعش اقتدار آنکه او پیوسته باشد خود بره کردنش تکلیف ره باشد سفه ور نباشد شان او رفتن ز راه هست تکلیفش خطا بی اشتباه هم جهول آنست کو جاهل بود علم و عرفان را ولی قابل بود هر که باشد عارف هر نیک و بد از کجا محتاج فرمودن بود ورنه دانستن بود از او امید کی روا باشد به او وعد و وعید مدح باشد هم ظلوم و هم جهول در حق انسان نه ذم ای بوالفضول یا امانت هست بار اختیار که از آن گردیده انسان سوگوار آسمان و کوهها زان رم گرفت راست آدم ریش بن آدم گرفت بد ظلوم و بد جهول و بد فضول آمد و کرد این امانت را قبول از ظلومی پا ز حد برتر نهاد خویشتن را خواند سلطان کیقباد از تجرد دید در خود انبساط وز تعلق با دو عالم ارتباط علم دید و میل دید و خشم دید هوش دید و گوش دید و چشم دید گفت پهلو زد که در پهلوی من دور بادا چشم بد از روی من ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس : بخش ۱۷۰ - در بیان آیه انا عرضنا الامانه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/110771