گفت دارم طالعی ای ارسلان نه ز خود بل از خداوند جهان گه زنم گر دست بر خاک اینچنین دست من گوهر برآرد از زمین دست برد و مشت خاکی بر گرفت از پی تمثیل نز بهر شگفت کف گشود انگشتر شه شد عیان همچو خورشید از میان آسمان شه ز جا جست و گرفت انگشتری گفت خرمای تورا من مشتری پس بهر دینار دادش منفعت پنج دینار دگر از مرحمت گفت تاجرزاده با آن آشنا طالع من همچنین است از وفا از وقوف و کاردانی خود مپرس زر به سوی خانه آرم ترس ترس ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس : بخش ۱۹۰ - جواب دادن بازرگان پادشاه را گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/110791