بوی زلف یار آمد یارم اینک می‌رسد جان همی آساید و دلدارم اینک می‌رسد اولین شب صبحدم با یارم اینک می‌دمد وآخرین اندیشه و تیمارم اینک می‌رسد در کنار جویباران قامت و رخسار او سرو سیمین آن گل بی خارم اینک می‌رسد ای بسا غم کو مرا خورد و غمم کس می نخورد چون نباشم شاد چون غمخوارم اینک می‌رسد مدتی تا بودم اندر آرزوی یک نظر لاجرم چندین نظر در کارم اینک می‌رسد دین و دنیا و دل و جان و جهان و مال و ملک آنچه هست از اندک و بسیارم اینک می‌رسد روی تو ماه است و مه اندر سفر گردد مدام همچو ماه از مشرق ره یارم اینک می‌رسد بزم شادی از برای نقل سرمستان عشق پسته و عناب شکر بارم اینک می‌رسد من به استقبال او جان بر کف از بهر نثار یار می‌گوید کنون عطارم اینک می‌رسد عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11193