گر خرد سنجد مه روی تو را با آفتاب آنقدر بیند تفاوت کز سهابا آفتاب ماه دوشت دیده مهر امروز شرمش باد اگر باز طالع گردد امشب ماه و فردا آفتاب آفتاب و سرو می گفتم تو را گر داشتی عارض تابنده سرو و قدر عنا آفتاب هر شب اندازد سپر از تیر آه من بلی چون تو کی دارد دلی از سنگ خارا آفتاب؟ گفتمش: چون بینمت پنهان شوی گفتا: بلی چون (سحاب) آید نگردد آشکارا آفتاب آفتاب از آفتاب عارضت روشن چنانک ز آفتاب چتر شاهنشاه دنیا آفتاب آفتاب سلطنت فتحعلی شه آن که سود بر درش هر شام روی عالم آرا آفتاب سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111993