دو عقیقت دو چشمه ی نوش است هم گهر پاش و گهر پوش است تا به خون ریختن نویدم داد در تنم خون ز شوق در جوش است صبر و هوشی نماند زانکه لبت رهزن صبر و آفت هوش است با وجود خیال او چه عجب اگرم نام خود فراموش است شیخ کز باده کرد منعم دوش دیدم امشب که مست و مدهوش است فاش گردد چو عیب ها اگرش فتد این خرقه ای که بر دوش است ننگش از تاج شاهی آنکه ز تو حلقه ی بندگیش در گوش است فارغ از رشک غیرم و غم هجر تا خیال توام هم آغوش است پرده ی ما نمیدرند (سحاب) که خطابخش ما خطا پوش است سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112007