با غیر ز می پر است جامت شادیم به عیش ناتمامت اندیشه ی مرهم ارکند دل گو لذت زخم او حرامت انکار قیامت ارکند کس برخیز که بنگرد قیامت ای مرغ دل از نخست گسترد دامی ز وفا و کرد رامت از بهر فریب دیگران بود گر داشت دو روزی احترامت آیند به شوق سنگ جورت مرغان چمن بطرف بامت دریاب گیاه خشک ما را ای ابر عطا ز فیض عامت بینی چو شتاب عمر سویم آهسته چرا بود خرامت آهی ز جگر کشیدم ای دل کز چرخ کشیدم انتقامت خط از رخ او دمید و گویا گردید (سحاب) صبح شامت سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112031