در دلم خار غم خلیده ی اوست پشتم از بار دل خمیده ی اوست تیغ کین هر زمان کشیده ی اوست صید دلها بخون طپیده ی اوست دل من یا تنور پیره زن است کآتش آه، آب دیده ی اوست شهد مهر آنکه کام او بخشد کام زهر آنکه غم چشیده ی اوست آنکه آن چاک پیرهن دارد جامه ی صبر من دریده ی اوست نگه او بجان و دل بی رحم چکنم دل از او و دیده ی اوست رام کس نیست چشم و حشی او آخر این آهوی رمیده ی اوست این رخ دلربا (سحاب) کز او خلقی از جان طمع بریده ی اوست سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112032