عشق جانان را به جز ویرانه ی دل خانه نیست ز آنکه او گنج است و جای گنج جز ویرانه نیست خوش بود فردوس و نعمت های آن زاهد ولی نعمتی چون می نه و جایی به از میخانه نیست پیش دل هرگز نگویم راز پنهان تو را کآشنای سر عشقت گوش هر بیگانه نیست توبه کردم زاهدا از می وزین پس بگذرم از سر پیمان ولی تا باده در پیمانه نیست کس ندید از اهل دنیا در جهان فرزانه ای هر کس آری طالب دنیا بود فرزانه نیست زلف او دام است و خالش دانه،صیاد مرا از برای صید دل حاجت بدام و دانه نیست این دل شوریده را دایم چرا باشد به پا از سر زلف تو زنجیری اگر دیوانه نیست داستان لیلی و افسانه ی مجنون (سحاب) پیش حسن او و عشق من به جز افسانه نیست سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112049