میل رفتن گر از آن گوشه ی بامم باشد لذت سنگ جفای تو حرامم باشد کشتنی باشد و خون ریختنی تا امروز دل خود کام ترا میل کدامم باشد خوش بود وصل تو بی مدعی ای ماه تمام چه شود دگر شبی این عیش تمامم باشد گفتمش سر و قدت همچو قد سرو سهی است گفت آنهم خجل از طرز خرامم باشد آشیانم خوش و صحن چمنم دلکش لیک نه چو کنج قفس و حلقه ی دامم باشد او در اندیشه ی منع نگه گاه بگاه من مسکین طمع وصل مدامم باشد گفت سر گشته چنین تا به که ئی همچو (سحاب) گفتمش تا بکف عشق زمامم باشد سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112064