بستیم لب از شکوه ی پیمان گسلی چند تا آن که نسازیم ز خود رنجه دلی چند گر تیر جفای تو نمی بود که می کرد؟ در عهد تو دلجوئی ما خسته دلی چند آن دل که به محشر نبود کشته ی تیغت ناکرده سر از خاک برون منفعلی چند آن را که نمودند ره کعبه ی دل یافت کین دیر و حرم نیست بجز مشت گلی چند آگاه (سحاب) ارنه ای از مشعله ی خویش بنگر به فلک دود دل مشتعلی چند سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112091