مرا مشکل گشا تا دل نباشد ز دل کارم چنین مشکل نباشد ز شرم قاتلم هر کشته ی را به محشر شکوه از قاتل نباشد بگوئید آنکه غافل شد زحالم ز آه غافلم غافل نباشد سزد با سرو من پای تذروی به گل از سر و پا در گل نباشد ز خط حسنش نشد زایل بگو دل در این اندیشه ی باطل نباشد (سحاب) آن را که تخم مهری افشاند بجز بیحاصلی حاصل نباشد سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112104