اسرار عاشقی ز دلی آشکار شد کآگه ز شوق ناله ی بی اختیار شد نه منع پاسبان و نه آزار مدعی فارغ کسی که خاک سر کوی یار شد شادم که خاک کوی تو بر سر کسی نکرد تا بر ره تو دیده ی من اشکبار شد رفتم چنان ز بوی گل از خود که نیستم آگه که کی گذشت خزان کی بهار شد چندان شده است مایل خون ریختن کزو صید دل (سحاب) هم امیدوار شد سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112112