بازم از وصلش به جسم ناتوان جان کی رسد دل ز دلبر کی شکیبد جان به جانان کی رسد یارب این دستی که دارد غیر بر دامان او چون من از حرمان رویش بر گریبان کی رسد وقت مردن وعده ی وصلم دهد تا زین نوید منتظر مانم که عمر من بپایان کی رسد گریم و از گریه می خواهم بدل آسودگی غافلم کز سیل آبادی به ویران کی رسد کی رسد روزی که گردد بر سر کوی تو خاک این سر شوریده در عشقت به سامان کی رسد خضر بر لعل لب او برده پی ورنه (سحاب) کس به عمر جاودان از آب حیوان کی رسد سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112117