دلش از عشق خون به سینه نگر می نابش در آبگینه نگر مایلش دل بمهر کینه دلی است در دلش باز میل کینه نگر کلبه اش ز آب دیده چون بحریست تن در آن بحر چون سفینه نگر شده نازک ز تاب عشق دلش سنگ را زآتش آبگینه نگر که چون من با فغان و ناله قرین دل آن ماه بی قرینه نگر هر که خصم شهش مدام (سحاب) زهر جانکاه در قنینه نگر آنکه صد چون سکندر و دارا بر درش بنده ی کمینه نگر خسروی کاختر و قضا و قدر بر درش بنده ی کهینه نگر سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112140