گرز آن که فغانی ز دل زار برآرم کام دل زار از تو دل آزار برآرم از آبله ی پا به ره وادی عشقت هر گام چه گلها که زهر خار برآرم خواهم که دل از روزن روی تو ببیند گر تیر تو از سینه ی افگار برآرم از حد نگذشته است جفا کاری گردون وقت است که یک آه شرر بار برآرم با اشک شب هجر و نگاه شب وصلت چون آرزوی دیده ی بیدار برآرم تا در ره عشق تو بسر خاک توان کرد کو فرصت آنم که زپا خار برآرم دانم که حجاب من و معشوق (سحاب) است روزی که سر از پرده ی پندار برآرم سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112177