تا دل لایعقلم دیوانه شد در جهان عشق تو افسانه شد آشنایی یافت با سودای تو وز همه کار جهان بیگانه شد پیش شمع روی چون خورشید تو صد هزاران جان و دل پروانه شد مرغ عقل و جان اسیر دام تو همچو آدم از پی یک دانه شد نه که مرغ جان ز خانه رفته بود ره بیاموخت و به سوی خانه شد بود تردامن در اول چون زنان وآخر اندر کار تو مردانه شد مردیش این بود کاندر عشق تو مست پیشت آمد و دیوانه شد می‌ندانم تا دل عطار هیچ شد تو را شایسته هرگز یا نشد عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11218