از غم عشقی کز آن آتش به جان انداختیم ناله ای کردیم و شوری در جهان انداختیم با سگش تا طرح الفت در میان انداختیم آتش غیرت جهانی را به جان انداختیم برقی از بخت بد ما بر خس و خاری نتافت تا در این گلزار طرح آشیان انداختیم پیش از این کاین ناله بخشد سودی از بیطاقتی ناله ها کردیم و خود را از زبان انداختیم آه کز لعلت چو عمری جاودانی یافتیم بی تو خود را بلای جاودان انداختیم در دل او رخنه ی کردیم ز آه نیمه شب خوش به تاریکی خدنگی بر نشان انداختیم آخر از بی طاقتی ز افسانه ی شیرین لبی نکته ای گفتیم و شوری در جهان انداختیم تا طبیب ما (سحاب) آمد به بالین خویش را بر دواج ناتوانی ناتوان انداختیم سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112189