رخ یاران دو زلف تیره پوشیدند از یاران سیه کردند روز عالمی را آن سیه کاران دل مجروح ما دارد امید ناوک دیگر تو تیره خود برون آری ز دلهای دل افگاران دلم دارد ز چشمش چشم لطف اما نمی داند ز بیماران نمی آید پرستاری بیماران چو پا در وادی عشقش نهادی ترک سر باید که کس پایان این وادی ندید الا سبکباران چه منع ما کنی از باده زاهد چون نمی پرسند به حشر از بی گناهان هیچکس جرم گنه کاران خریداری ز یک سو بود همچون پیره زن او را چرا شرمی نکردند از بهای خود خریداران اگر امروز باشد چشم ایشان بر کف ساقی بود فردا به سوی رحمت حق چشم میخواران (سحاب) از دیده اشک افزون فشاند چون کشد آهی که شاید شعله ی این برق را بنشاند آن باران سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112225