چند خونش رود از دیده ی نمناک برون؟ کاش از سینه رود این دل صد چاک برون تو در اندیشه ی خون من و غافل که به حشر بر نیاید تن صد پاره ام از خاک برون چاره ی جور تو بیباک ندانم ورنه آید آه دلم از عهده ی افلاک برون ز آشیان من از اول گذرد هر بادی که ز گلزار تو آرد خس و خاشاک برون گر چو من ناله ای از سینه کشد مرغ چمن خون دل از عوض می چکد از تاک برون هوس وصل تو بیرون نتوان کرد ز جان گر چه آید ز تن این جان هوسناک برون سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112235