نتوان پیش تو آمد نه تو آیی بر ما
کیست پیغام رسان من و تو غیر صبا
بیش از این طاقت بار شب هجرانم نیست
ای عزیز از سر لطفت ز در بنده درآ
بنده ی خسته ی بیچاره به وصلت بنواز
تا به کی بر من بی دل رود این جور و جفا
دردم از حد بگذشت و جگرم خون بگرفت
چون طبیب دل مایی ز که جوییم دوا
جز جفا نیست نصیب من دل خسته ز دوست
برگرفتند ز عالم مگر آیین وفا
شمع جمعی تو و پروانه ی رخسار تو دل
نیست در مجلس ما بی رخ تو نور و صفا
خبرت نیست که بیچاره تن من به جهان
بنده ی خاص تو از جان شده بی روی و ریا
جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/112448