رحمی بکن آخر به من خسته خدا را از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را زین بیش نماندست مرا طاقت هجران آخر نظری کن به من از لطف خدا را یک شب ز سر لطف تو بر وعده وفا کن زین بیش میازار دل خسته ی ما را از بس که جفا بر من بیچاره پسندی بر بنده ببخشود ز جورت دل خارا دردی ز غمت بر دل رنجور ضعیفست زنهار مکن دور ازین درد دوا را سلطان جهانی و من از خیل گدایان بنواز زمانی ز سر لطف گدا را یک روز وفا کن به خلاف ای بت دلخواه باشد که بگویند به سر برد وفا را جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112453