مستغرق بحر غم عشقیم نگارا
خود حال نپرسی که چه شد غرقه ی ما را
ای دوست به فریاد دل خسته ی ما رس
بفرست نوایی من بی برگ و نوا را
ای نور دو چشمم به غلط وعده وفا کن
تا چند تحمّل بتوان کرد جفا را
گویی تو که از دفتر ایام بشستند
در عهد تو ای جان و جهان نام وفا را
گر ز آنکه تو را میل من خسته نباشد
از لطف نظر کن به من خسته خدا را
بالای تو بالا نتوان گفت بلاییست
یارب تو بگردان ز دل خلق بلا را
سلطان جهانی و جهانست به کامت
بنواز زمانی ز سر لطف گدا را
جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/112456