درون دیده نشستی و دل شدت ماوا نظر چرا نکنی دلبرا ز مهر به ما تو جانی و تن رنجور من چنین مهجور ز روی لطف نگارا مشو ز تن تو جدا نظر به جانب درماندگان هجران کن که نیست غیر وصال توشان ز هیچ دوا پری رخا به چه از چشم ما شدی پنهان به رغم دشمنم ای دوست روبه من بنما وفا اگرچه نبودست در جهان هرگز ولی ز اهل جهان هم برفت مهر و وفا به جز وفا که نمودم بگو گناهم چیست چرا دلم بشکستی ستمگرا به جفا اگرچه ترک خطایی خطا کند بسیار خدای را که بگردان عنان ز راه خطا منم فقیر و حقیر و تو پادشاه جهان ز دست من چه برآید بگو به غیر دعا مرا چو بار نباشد به حضرتت چه کنم پیام من که رساند مگر نسیم صبا جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112489