عشق بازیست کنون با رخ تو پیشه ی ما از سر لطف نگارا بکن اندیشه ی ما رهروان ره عشقیم و بیابان فراق از لب لعل خدا را تو بده توشه ی ما ماه شب گرد من آن جان جهان پیمایم بانگ در داد که زنهار مچین خوشه ی ما سرو جانی تو بیا بر سر و جانم بنشین چون سراییست یقین خوش بود این گوشه ی ما گلبن وصل تو با شحنه ی هجران می گفت لطف فرما و مکن از دو جهان ریشه ی ما گفتم اندیشه وصلی بکن آخر گفتا باز گردد ز حیا شیر نر از بیشه ی ما باشدم سرو صفت راست ثبات قدمی دلبرا در دو جهان نیست جز این پیشه ی ما جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112492