دلبر سنگ دل شوخ جفاپیشه ی ما
نگذرد بر دل سنگین تو اندیشه ی ما
شب هجرانت درازست و چو زلفت تاریک
ننهادی بجز از خون جگر توشه ی ما
بیخ مهر رخ ما گرچه ز دل برکندی
جز وفای بت مه رو نبود پیشه ی ما
خرمن ماه رخش را مترصّد بودم
بانگ زد لعل لبش گفت مچین خوشه ی ما
قامت سرو بلندش به تفاخر می گفت
در دل ماء معین است همه ریشه ی ما
خونم از مردمک دیده روانست به جوی
رحمتت نیست تو بر خون جگر گوشه ی ما
جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/112493