بیش از این سر ز من بی دل و بیهوش متاب بی دلی را ز ره لطف و کرامت دریاب خواب در دیده ی بی خواب خوشم می آید به خیالی که توان دید خیال تو به خواب مردم دیده ی ما غرقه به آب غم تست چند گیرد غم عشقت سر مردم در آب گر شبی خیل خیال تو بود مهمانم رهر دم از دیده شراب آرم و از سینه کباب گفتم از روی محّبت که زمانی بنشین مرو ای نور دو چشمم چو سر زلف به تاب گل نو دیدم و گفتم که مگر عارض تست حمل بر آب کند تشنه ی بیچاره سراب دلبرا گر لب لعلت به لب جام نهی از حیا آب شود پیش لبت لعل مذاب گل، رخ خوب تو را دید و فرو ریخت ز شرم راست ماننده ی کتّان ز فروغ مهتاب چشم جادوی تو دیدم دلم از دست برفت آه از آن نرگس مستت که جهان کرد خراب جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112510