بگویمت سخنی ای نگار چون بالات به راستی و درستی که نیست کس همتات نرست سرو چو قدّ تو راست در بستان گلی ندید کسی چون رخ جهان آرات اگر کنی گذری در چمن گل رنگین فتد ز دست و سهی سرو سر نهد در پات منم به کوی فراقت نشسته با غم و درد تویی به عالم عشق کسی دگر، هیهات هنوز با همه جور تو در تکاپویم که کی رسم به وصال جمال روح افزات ز مکر دشمن بدگو مباش ایمن از آنک چگونه ترک کند آنچه باشدش در ذات به اعتقاد توان برد کار خویش از پیش تو زهد خشک مور ز و بنه ز سر طامات فرس به عرصه چنان راند و فرزبندی کرد رخی نهاد شه عشق و شد جهان شه مات برفتی و بزدی آتشی به جان جهان دلت نکرد ترحّم نبود شرم از مات جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112517