کدام سرو به بالای دوست ماند راست بگو دلا و به بستان نظر کن از چپ و راست نگاه کردم و دیدم ز دور می آمد نگار و سرو به پیشش به یک قدم برخاست نه سرو بود و نه طوبی صنوبری دیدم میان باغ و یقین شد که قد دلبر ماست به سرو گفت که بنشین ز پا به پیش قدم تو سرکشی به وجود منی چنین نه رواست به لرزه در قدمش اوفتاد و گفت منم کمینه چاکر آن قامتت که بس زیباست گل از فروغ رخت در چمن ز بار بریخت مه دو هفته بدیدش ز شرم او می کاست دلم ببرد ز دست و سپرد ترک خطا به ابروی کج و زلفش که پر ز چین و خطاست به غمزه خون جهانی بریخت آن دلبر دلم ببرد به دزدی ز چشم او پیداست کسی به قدّ توأش دست رس کجا باشد کنون چو زیر فلک کار قامتت بالاست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112539