بخشد گناه بنده که او پادشاه ماست گوید که بنده ایست که او در پناه ماست منعم مکن به غمزه ی خونریز در غمت غمّاز نیست نیک بدان کاو سیاه ماست خون جگر ز دیده گشادم ز غم ببین گر نشنوی تو مردم چشمم گواه ماست جان در امید وصل تو دادیم دلبرا گفتی شبی که بنده ی بی اشتباه ماست رفتم به درگهش که زنم بوسه ای به خاک دل برد از دو دستم و گفتا که راه ماست کردیم جان فدای لب لعل دلکشش روزی به لطف گفت که او نیک خواه ماست دل برد و یک نظر سوی حال جهان نکرد بختم به لابه گفت فلانی گناه ماست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112551