پشت دلم ز بار فراقت خمیده است جانم ز درد عشق تو بر لب رسیده است دانی که در فراق رخت ای دو دیده ام خون دلم ز دیده ی حیران چکیده است ای نور دیده تا ز برم گشته ای جدا بخت از برم چو آهوی وحشی رمیده است صبرم ز روی خویش مفرمای بعد از این شوق رخ تو پرده ی صبرم دریده است رحمی بکن به حال دل مستمند من عمریست تا که بار فراقت کشیده است کامم بده ز لب که مرا تلخ گشت کام بسیار شربت شب هجران چشیده است مسکین دل حزین مرا خوش بدار از آنک عشق رخ ترا ز جهانی گزیده است جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112564