ای نور هر دو دیده جفا را نهایتست ما را فراق روی تو دانی کفایتست خسرو تویی حقیقت و شیرین منم یقین ورنه ز گفت و گوی نظامی حکایتست زین بیشتر عنان محبّت ز ما متاب جانا مرا به لطف تو چشم عنایتست بنواز بنده ای که ندارد بجز تو کس ناچار بنده را ز تو چشم رعایتست یک لحظه خاطرم ز تو خالی نمی شود آری به یمن دولت تو آن هدایتست سروش چگونه خوانم و طوبی و نارون گویی ز باغ خلد قد دوست رایتست شرح جفا و جور بگویم به صد زبان از ما ملال خاطر جانان به غایتست گر جان و ور جهان شده بنواز خاطرم تا خود چرا ز ما بت ما را شکایتست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112581