چون دیده به دیدار تو مشتاق ز جانست ای دیده چرا روی تو از دیده نهانست گرچه تو ز ما فارغ و ما کشته به هجریم لیکن همه شب یاد توأم روح و روانست انصاف ندارد دل سنگین نگارین کاو با دگران از دل و با مابه زبانست گر بشنود آهی که کشم از دل محزون گوید به سر کوی من آخر چه فغانست هرچند دعا گویمش او روی بتابد یارب ز دعای منش آخر چه زیانست از ناله و فریاد چه حاصل دل ما را چون حال من خسته به پیش تو عیانست با این همه تا سعی و توانست دلم را جان می دهد از بهر تو تا او به جهانست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112662