به روز بازپسین و به صبحگاه الست که ذکر و نام تو همواره بر زبان منست به خاک پای تو سوگند می توانم خورد که غیر باد نداریم از غمت در دست ز دیده خون فراقم گشود بر رخ زرد در وصال به یک باره بر رخم دربست ز پیش دیده چو برخاست سر و سیم اندام نهال قامت او در دو چشم ما بنشست مرا به باده چه حاجت بود که در عشقت ز بوی زلف تو هستیم دایماً سرمست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112668